شما معمولا چه موانعی برای نه گفتن و قاطعیت بیشتر دارید؟
8 پاسخ
سلام
ابتدا به تعدادی از سوالات مطرح شده در طول جلسه هشتم و سپس به تمرین جلسه هشتم پاسخ میدم.
سوال:
با چه افکار منفی ای موقع نه گفتن مواجه هستیم؟
پاسخ من:
ممکن هست ناراحت شوند.
سوال:
آیا اولویت های زندگی تان را می شناسید؟
پاسخ من:
بله
۱- درآمد و پیشرفت در فضای کاریم
۲- قبولی در آزمون محاسبات
۳- مدیریت خانواده
از ابتدای سال ۱۴۰۰ تا به امروز درآمد و پیشرفت شغلی خوبی رو ایجاد کردم همچنین خانواده رو هم در حد مطلوب مدیریت کردم ولی برای آزمون محاسبات کم کاری داشتم که دلیلش وقت گذاشتن بیش از حد در فضای کاریم هست در واقع چون فضای کاریم ارتقا پیدا کرد با مسائل و شرایط جدید کاری مواجه شدم که باید زمان بیشتری براش اختصاص میدادم تا از پسش بر بیام.
کارهایی که بعنوان نمونه از صبح انجام دادم:
ساعت شش از خواب بیدار شدم
تا شش و نیم مسواک، صبحانه و …
بعد حداکثر تا هفت و نیم تمرین خط، مطالعه آزاد و مطالعه درس زلزله برای آزمون محاسبات(جدیدا تصمیم گرفتم تمرین خط و مطالعه آزاد رو به زمان دیگه ای موکول کنم تا بتونم روی مطالعه محاسبات تمرکز بیشتری داشته باشم.)
هشت شرکت در محل کارم هستم
بین ساعت نه تا ده میرم و مادرم رو به استخر میبرم تا ورزش هایی که دکتر گفته رو داخل آب انجام بده(ضعف عضلانی داره)
تا ساعت چهارده شرکت هستم و نهایتا مستقیم بعد از شرکت میرم دنبال مادرم بعد خرید اگر لازم بود و نهایتا خانه ناهار و استراحت تا ساعت حدودا پنج.
از پنج تا ساعت ده شب به کارهایی مثل مطالعه بازرسی جوش، حضور در کلاس های آنلاین، انجام کارهایی که صبح نشد انجام بدم و ورزش میپردازم.
این بود شرح یک روز من. البته همه موارد بالا بجز کارم بعضی روزا جابجا هم میشه.
سوال:
اگر قرار باشد از همین امروز اولویت هایتان را زندگی کنید چه کاری را قاطع تر انجام می دهید و به چه چیزها و چه کسانی نه می گویید؟
پاسخ من:
مطالعه آزمون محاسباتم
قسمت ب سوال رو اینجوری جواب میدم که سعی میکنم زمانم رو مدیریت کنم (با نه گفتن در فضای کاریم به افراد یا کسانی که من مسئول کارهاشون نیستم ولی زمانم رو گاهی اوقات حتی تا بعداز ظهر میگیرن.)
تمرین جلسه هشتم:
شما معمولا چه موانعی برای نه گفتن و قاطعیت بیشتر دارید؟
واقعیتش خودم کم کاری میکنم. گاهی اوقات خیلی قاطع هستم و همه حساب میبرن و گاهی اوقات دقیقا همه چیز عکس میشه. انگار محیط و آدما با توجه به روحیه من خودشون رو سریع تنظیم میکنن. اون مواقعی که قاطع نیستم و نه نمیگم عموما زمان هایی هست که شاد نیستم یا در واقع با انجام دادن کاری برای دیگران می خوام حس خوبی برای خودم ایجاد کنم(گاها به این دلیل بوده)
ممنونم بخاطر پاسخ کاملی که نوشتید
بهترین بخش یادگیری این هست که ما تغییراتی در زندگی و کارمون ایجاد کنیم و شما این تصمیم رو دارید
مانع تائید دیگران و یا راضی کردن اونها به دلیل احساس تعلق و روابطمون تا حدی قابل درک و طبیعی هست و تقریبا همه با این مشکل مواجه هستند
اما آگاهی به این داستان در بهبودش کمک کننده ست
اگر احساس کنم آره گفتن من حیاتیه چه خانواده و چه غیر آن نه نمی گم حتی اگه برام سخت باشه انجام آن کار.
ولی اگه حیاتی نباشه و طرف خودش میتونه انجام بده ویا از کسی دیگه کمک بگیره می تونم نه بگم.
ولی گاهی اوقات فکر اینکه نکنه طرف ناراحت بشه و یا نتونه از پس کارش بر بیاد کمی اذیتم می کنه.
بله درسته کلا نه گفتن باعث عذاب وجدان میشه یعنی بعد از نه گفتن دچار این عذاب میشیم که نکنه ناراحت بشن اما این باور یا این فکر که ما مسئول احساس دیگران نیستیم کمک کننده ست
باسلام واحترام
میتونم بگم هرگز به خانواده نه نمیگفتم حتی اگر برای خودم بسیار سخت بود تحمل میکردم چون فکر میکردم واقعا دوستشون دارم یا ازمن ناراحت میشن
ولی درواقع خودم دوست نداشتم
الان سعی میکنم با بیان دلایل انهاراقانع کنم وسریع چشم نگم
متوجه شدم نه گفتن ؛ دوست نداشتن نیست
ودرجامعه هم درحدامکان برام مقدور باشه مساعدت ونوعدوستی راانجام وظیفه میکنم
من یه دوست خیلی صمیمی دارم که وقتی میگه بیا بریم جایی وبهش بگم نه بعدش خودم توی فکرمیرم که کاش باهاش رفته بودم چون ایشون هم اینجاکسی رو نداره ببشتر موقع ها برای تفریح وخرید باهم میریم ولی با وجودی که بیشترمواقع باهاش میرم ولی مواقعی هم که بهش نه میگم بازته دلم پشیمون میشم که کاش رفته بودم باهاش
کلا بیشترمواقع احساس دلسوزی دارم نسبت به بعضی ها که نمیتونم نه بگم .کلا روحیه کمک کردن دارم که خیلی هم خوب نیست .
8 پاسخ
سلام
ابتدا به تعدادی از سوالات مطرح شده در طول جلسه هشتم و سپس به تمرین جلسه هشتم پاسخ میدم.
سوال:
با چه افکار منفی ای موقع نه گفتن مواجه هستیم؟
پاسخ من:
ممکن هست ناراحت شوند.
سوال:
آیا اولویت های زندگی تان را می شناسید؟
پاسخ من:
بله
۱- درآمد و پیشرفت در فضای کاریم
۲- قبولی در آزمون محاسبات
۳- مدیریت خانواده
از ابتدای سال ۱۴۰۰ تا به امروز درآمد و پیشرفت شغلی خوبی رو ایجاد کردم همچنین خانواده رو هم در حد مطلوب مدیریت کردم ولی برای آزمون محاسبات کم کاری داشتم که دلیلش وقت گذاشتن بیش از حد در فضای کاریم هست در واقع چون فضای کاریم ارتقا پیدا کرد با مسائل و شرایط جدید کاری مواجه شدم که باید زمان بیشتری براش اختصاص میدادم تا از پسش بر بیام.
کارهایی که بعنوان نمونه از صبح انجام دادم:
ساعت شش از خواب بیدار شدم
تا شش و نیم مسواک، صبحانه و …
بعد حداکثر تا هفت و نیم تمرین خط، مطالعه آزاد و مطالعه درس زلزله برای آزمون محاسبات(جدیدا تصمیم گرفتم تمرین خط و مطالعه آزاد رو به زمان دیگه ای موکول کنم تا بتونم روی مطالعه محاسبات تمرکز بیشتری داشته باشم.)
هشت شرکت در محل کارم هستم
بین ساعت نه تا ده میرم و مادرم رو به استخر میبرم تا ورزش هایی که دکتر گفته رو داخل آب انجام بده(ضعف عضلانی داره)
تا ساعت چهارده شرکت هستم و نهایتا مستقیم بعد از شرکت میرم دنبال مادرم بعد خرید اگر لازم بود و نهایتا خانه ناهار و استراحت تا ساعت حدودا پنج.
از پنج تا ساعت ده شب به کارهایی مثل مطالعه بازرسی جوش، حضور در کلاس های آنلاین، انجام کارهایی که صبح نشد انجام بدم و ورزش میپردازم.
این بود شرح یک روز من. البته همه موارد بالا بجز کارم بعضی روزا جابجا هم میشه.
سوال:
اگر قرار باشد از همین امروز اولویت هایتان را زندگی کنید چه کاری را قاطع تر انجام می دهید و به چه چیزها و چه کسانی نه می گویید؟
پاسخ من:
مطالعه آزمون محاسباتم
قسمت ب سوال رو اینجوری جواب میدم که سعی میکنم زمانم رو مدیریت کنم (با نه گفتن در فضای کاریم به افراد یا کسانی که من مسئول کارهاشون نیستم ولی زمانم رو گاهی اوقات حتی تا بعداز ظهر میگیرن.)
تمرین جلسه هشتم:
شما معمولا چه موانعی برای نه گفتن و قاطعیت بیشتر دارید؟
واقعیتش خودم کم کاری میکنم. گاهی اوقات خیلی قاطع هستم و همه حساب میبرن و گاهی اوقات دقیقا همه چیز عکس میشه. انگار محیط و آدما با توجه به روحیه من خودشون رو سریع تنظیم میکنن. اون مواقعی که قاطع نیستم و نه نمیگم عموما زمان هایی هست که شاد نیستم یا در واقع با انجام دادن کاری برای دیگران می خوام حس خوبی برای خودم ایجاد کنم(گاها به این دلیل بوده)
ممنونم بخاطر پاسخ کاملی که نوشتید
بهترین بخش یادگیری این هست که ما تغییراتی در زندگی و کارمون ایجاد کنیم و شما این تصمیم رو دارید
مانع تائید دیگران و یا راضی کردن اونها به دلیل احساس تعلق و روابطمون تا حدی قابل درک و طبیعی هست و تقریبا همه با این مشکل مواجه هستند
اما آگاهی به این داستان در بهبودش کمک کننده ست
اگر احساس کنم آره گفتن من حیاتیه چه خانواده و چه غیر آن نه نمی گم حتی اگه برام سخت باشه انجام آن کار.
ولی اگه حیاتی نباشه و طرف خودش میتونه انجام بده ویا از کسی دیگه کمک بگیره می تونم نه بگم.
ولی گاهی اوقات فکر اینکه نکنه طرف ناراحت بشه و یا نتونه از پس کارش بر بیاد کمی اذیتم می کنه.
بله درسته کلا نه گفتن باعث عذاب وجدان میشه یعنی بعد از نه گفتن دچار این عذاب میشیم که نکنه ناراحت بشن اما این باور یا این فکر که ما مسئول احساس دیگران نیستیم کمک کننده ست
باسلام واحترام
میتونم بگم هرگز به خانواده نه نمیگفتم حتی اگر برای خودم بسیار سخت بود تحمل میکردم چون فکر میکردم واقعا دوستشون دارم یا ازمن ناراحت میشن
ولی درواقع خودم دوست نداشتم
الان سعی میکنم با بیان دلایل انهاراقانع کنم وسریع چشم نگم
متوجه شدم نه گفتن ؛ دوست نداشتن نیست
ودرجامعه هم درحدامکان برام مقدور باشه مساعدت ونوعدوستی راانجام وظیفه میکنم
چقدر عالی که این تغییر رو ایجاد کردید
واقعا هم نه گفتن به معنی دوست نداشتن نیست بلکه به این معنی هست که من هم اولویت های خودم را دارم
من یه دوست خیلی صمیمی دارم که وقتی میگه بیا بریم جایی وبهش بگم نه بعدش خودم توی فکرمیرم که کاش باهاش رفته بودم چون ایشون هم اینجاکسی رو نداره ببشتر موقع ها برای تفریح وخرید باهم میریم ولی با وجودی که بیشترمواقع باهاش میرم ولی مواقعی هم که بهش نه میگم بازته دلم پشیمون میشم که کاش رفته بودم باهاش
کلا بیشترمواقع احساس دلسوزی دارم نسبت به بعضی ها که نمیتونم نه بگم .کلا روحیه کمک کردن دارم که خیلی هم خوب نیست .
روحیه کمک کردنت خیلی خوبه اما تا جایی که نیازهای خودت رو هم زیر پا نزاری و در نظر داشته باشی