هر از چند گاهی ییلاق گردی می کنم به همراه خانواده خودم و خانواده خواهرم.
دو روزی دور میشوم از خواندن و نوشتن و بیشتر فکر می کنم و البته آشپزی و پیاده روی .
دیروز و پریروز هم یکی از همان دو روزها بود که اکیپ پنج نفره مان به ییلاق سفر کردیم.
علی رغم اینکه عاشق سفرکردن هستم، عاشق بودن در کنار عزیزانم، عاشق سکوت و آرامش ییلاق و پیاده روی در آن طبیعت شگفت انگیز اما باز نگار جای یک چیز آن وسط خالی بود.
وقتی به خانه برگشتم به این موضوع فکر کردم که جای چه چیز خالی بود؟ جای چه کاری؟
فهمیدم وسط هیاهوی کارهای دوست داشتنی ام جای نوشتن خالی بود .
کاش در آن زیبایی مجالی برای سکوت و تفکر و نوشتن هم بود .
نمی شود همه چیز را با هم.
هنوز عادت ندارم به درک این واقعیت که؛
باید همیشه در اوج وصال در فراق چیزهایی باشیم.
نه این داشتن ها کاملند و نه آن نداشتن ها ناقص.
آنچه بیش از همه به آن نیاز داریم درک و پذیرش این امکان است.
امکان داشتنهای ناکامل و نداشتن های ناکافی.
.