این روزها بیش از پیش به اهمیت هیجانات مثبت در تغییر خلق و خویم پی بردم.
اینکه حواست باشدتا آدم ها را نادیده نگیری؛
دست کم گرفتن حضور کسانی که دوستشان داری خود انکار کننده هر هیجان مثبتی ست.
حواسم به احوال پرسی دوستانم هست.
حواسم به دیدار عزیزانم هست.
حواسم به چهچه بلبل تازه وارد حیاطمان هست.
حواسم به گلدان های خانه هم هست تا مرطوب بمانند.
حواسم به پسر ۹ ساله ام که با شوق نقاشی تازه اش را برایم تشریح می کند هست.
حواسم به آفتاب ته مانده زمستان که از لای پرده ها دنبال سوراخی برای نورافشانی بیشتر می گرددهست.(پرده را کنار می زنم تا گلدان ها هم دلگرم شوند)
حواسم به چشمان و ریه هایم هست که نور ندیدند و هوای تازه نخوردند .حواسم هست تا خودم را تا تاریک تر نشدن هوا پرت کنم به خیابان و پیاده روی کنم.
حواسم به تلگرامم هست تا برادر جان برایم چه افسونگری از استادِ جان(استاد شجریان) فرستاده
حواسم به پهنیدن یک سفره غذای نیمه اعیانی هم هست.
حواسم به پسر شانزده ساله ام هست تا اینترنت و وب گردی غرقش نکند.
حواسم به یوتیوب هم هست تا فیلم تدریس اساتید مورد علاقه ام را ببینم.
حواسم اگر نباشد می پوسم، می میرم.
هر لحظه به حضور هیجان مثبت بعنوان یک عامل مهم در نیک زیستی ام توجه می کنم .
اگرچه بسیار پیش آمده که غافل ماندم از ایجادش؛ گویی بایستی خودش می آمد.
اما خوشحالم که امروز تمرینش میکنم.
تمرین توجه به زیستن در حال
توجه به ابعاد بزرگ تری از زندگی
توجه به نقاط ریز مثبتی که مرا می خنداند.
حواسم که باشد پرو پیمانم، راضیم و امیدوار
و من به این ها دلگرمم.
.