اکسیر حیات جاودانی در دست کیست؟
بهمن 13, 1399

داستان این است که برزویه ی طبیب، سرآمد طبیبان ایران، پس از سال ها طبابت و ترجیح ثواب آخرت بر کسب ثروت و شهرت، می شنود که در کوه های هند گیاهانی است که چون با نسبتی دقیق  و راز آمیز به هم بیامیزند اکسیر حیات حاصل شود، پس در سودای این اکسیر از انوشیروان رخصت می خواهد و راهی هند می شود. در آنجا هرچه می کوشد پنهانی از راز اکسیر  سر در بیاوردموفق نمی شود. تا سر انجام پیر خردمندی راز اکسیر حیات را بر او می گشاید: این افسانه یک تمثیل است، در پی دارو مباش، ((کوه ها)) همانا مردان خردمندند،((گیاهان)) را بگیر همان کتاب های ایشان، و ((مرگ)) چیزی جز نادانی نیست، و ((حیات))و ((زنده شدن))  نیز همان آگاهی و خرد است، یعنی آن اکسیر حیات همان دانشی ست که حکیمان خردمند در سخن و کتاب هایشان ثبت کرده اند.

در باز گشت از سفر هند است ک کتاب کلیله و دمنه را برای زبان فارسی هدیه می آورد.

تنها درصندلی جلوی ماشین نشسته بودم و منتظر بودم تا همسرم باک بنزین را پر کند.

به خیابان و عبور ماشین ها توجه می کردم.

قبل ترها شاید از این سکوت و تحمل دقایق بی قرار می شدم اما حالا اوضاع تغییر کرده.

من تمام حواسم را به درونم و صدای بیرون که با هم ترکیب شده اند می دهم .

به دنبال چک کردن موبایلم هم نیستم. چندان هم مهم نیست چقدر طول بکشد من تنها نشستم و خیابان در هیات سکوت بامن سخن می گفت.

هر چه بی صداتر بودم بیشتر می شنیدم.

از خودم پرسیدم چگونه به این احوال رسیدم برای لحظاتی قبل از افتادن دوباه در جریان پر هیاهوی زندگی غرق حیرت شدم همان لحظات نابی که گاه و بی گاه می آید و می رود.

این همان اکسیر حیات است که برزویه طبیب به دنبالش بود.

سلیگمن می گوید تنها لحظات شادی آور  نیست که به شادی منجر می شود بلکه داشتن معنا، غرقگی در کاری لذت بخش وداشتن هدف و دستاورد نیز از موثران در بهزیستی اند و نه لزوما شادکامی.

هرگاه به نتیجه مرارت و استمرارم در یک سری کارها فکرمی کنم میبینم دچار همان احساس رضایت می شوم .

حسی که در سکوت اتفاق می افتد . در یک سکوت سنگین در درونت.

 

و با عبارتی زیبا از ارلینگ کاگه این نوشته را به پایان میبرم:

ریشه اصلی خیلی چیزها در زندگی روزمره حیرت است.

از ناب ترین لذت هایی ست که می شناسم.

حظ می برم از این احساس. اغلب این حس را در خود دارم ، و تقریبا همه جا: به وقت سفر، مطالعه، دیدار با بقیه، وقتی مینشینم چیزی بنویسم یا هر زمان تپش قلبم را حس می کنم یا شاهد طلوع خورشید باشم.

حیرت از قوی ترین نیروهایی ست که از بدو تولد با ماست.

یکی از بهترین مهارت هایمان هم به حساب می آید. نه فقط برای من جهانگرد: برای پدرهاو ناشرها هم همان اندازه مفید است.

این حس را دوست دارم.

بی مزاحم و وقفه باشد که چه بهتر.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.