تغییر احساس بد به احساس خوب
وقتی به عکس های قدیمی نگاه می کنم، می بینم که چقدر افسرده و ناشاد بودم .
کاملا مشخص و همچنین به خاطر دارم که چقدر حس بدی داشتم.
می دانید چرا؟
چون فکر می کردم دیگران مسئول شاد کردن من هستند .
آنها باید حس و حالم را تغییر دهند، مرا شاد و راضی و خوشحال نمایند و از این وضعیت در آورند.
همیشه عزیزانم را مسئول این ناشادی می دانستم و همین انگشت اتهام مرا روز به روز غمگین تر و ناامید تر می کرد.
اما از آن سال ها خیلی گذشته (البته یک موقع فکر نکنید من پیر شدم ها؟؟)
و من یاد گرفتم که زندگی سرشار از این زخم ها و مرهم هاست.
دردها و درمان ها
شادی ها و ناشادی ها
امیدها و ناامیدی ها
و در میان این ها ما همچنان میان این قله ها و دره ها در نوسانیم.
گاهی حس و حالمان عالی ست و به اوج می رسیم گاهی هم درب و داغانیم و به ته دره سقوط می کنیم.
چگونه از دره به قله برسیم؟
راه رسیدن از دره به قله از تغییر احساس می گذرد.
اگر بتوانیم احساسمان را تغییر دهیم، بزرگ ترین قله ها را فتح کردیم.
تغییر احساس یکی از دغدغه های مهم من در این سالها بوده و هست.
فکر نمی کنم کسی پیدا شود و بگوید من همیشه حس و حال خوبی دارم و اصلا حسم بد نمیشود.
همه ما این بد شدن حال و احوال و تلاش برای بهبود آن را تجربه کردیم.
در این مواقع ذهن عنکبوتی ما شروع می کند به تافتن تارهایی از چه کنم چه کنم که در نهایت هم خودمان چون حشره ای در آن گیر می افتیم.
با این حس بد چه کنیم؟
۱-پذیرش اینکه زندگی درهم است.
زندگی درهم است؟
یعنی چه؟
یعنی اینکه مانند میوه های یک میوه فروشی بد اخلاق که با اخم می گوید:
<<آقا درهمه!!>>
هم درد دارد هم درمان
هم زخم دارد هم مرهم
هم غم دارد هم شادی
درکنارشادی ها ، قله ها، خوشی ها و درمان ها ، ناشادی و دردهایی هم هست که مانند ترک های ترمیم ناپذیر یک ظرف چینی قدیمی می ماند.
پذیرفتن این واقعیت می تواند کمک کننده باشد.
و هنگام مواجهه با چالش های زندگی دنیایمان را زیر و رو نکند.
۲-خوشی و ناخوشی حاصل ادراک ماست
احساس خوب یا بد ما حاصل برداشت و ادراک ما از یک واقعیت بیرونی ست.
شاید آدم ها احساس متفاوتی نسبت به این واقعیت داشته باشند
مثلا باران ببارد و یکی بگوید: <<خدایا شکرت بخاطر این نعمت آسمونی و این بارون زیبا >>
و دیگری که باید دستفروشی کند بگوید:<<بدبخت شدم الان چه وقت بارون بود؟>>
فنجان قهوه حال یکی را بهتر کند و یکی را نه..
خیلی اوقات لازم است تا ادراکمان را بسنجیم تا ببینیم آنچه احساس می کنم حاصل ادراک من است.
آیا این ادراک درست است؟ این ادراک ریشه در کدام باورم دارد؟
تا چه اندازه این باور یک باور درست است؟
تا چه حد می توانم به این ادراک بچسبم؟
اگرماهی ۵ میلیون تومان درآمد ندارم پس خیلی بدبخت و بدشانسم
اگر همسرم با من صمیمی نیست یعنی اصلا دوستم ندارد پس رابطه ام به فنا رفته!!
اگر فلان ارتقاء را در شغلم نگیرم اصلا کارکردنم به چه درد می خورد؟
اگر فرزندم رشته مورد نظر مرا انتخاب نکند بدبخت میشود.
این ادراک های ست که در طول روزها و ماهها بارها و بارها تکرار می کنیم و تبدیل به گفتگو های ذهنی مان میشود.
آگاه بودن نسبت به ادراکمان می تواند به بازبینی و اصلاحشان کمک کند.
۳-دست به کاری زدن و منفعل نماندن
طبق نتایج تحقیقات، کارکردن خود بهترین نقطه شروع برای انجام کارهای بیشتر است. در حالی که استفاده از فکر کردن، بعنوان مسیری برای رسیدن به انگیزه بیشتر، روشی غیر قابل اطمینان و راهی بی تاثیر برای شتاب گرفتن به سمت جلو است.
افکار ۳۴% و کارهایمان ۶۶% بر روی احساساتمان موثرند.
بنابراین انجام کار دوبرابر بیشتر از فکر بر احساسات تاثیر می گذارد.
استفان گایز می گوید:
افرادی که توانسته اند با موفقیت زندگی شان را تغییر دهند، دریافته اند که وقتی شروع به انجام کاری می کنند، احساسات خود روانه میشوند.
منفعل ماندن، افسردگی کردن و ماندن در گوشه عزلت نه تنها مشکل احاسی مان را حل نمی کند بلکه به آن دامن می زند.
اگرچه در زمان هایی که احساسمان خراب میشود و گویی که در مهی غلیظ سرگردان ماندیم، تمایل بسیاری به گوشه نشینی و انفعال داریم
اما اگر تلاش کنیم با کمی به خرج دادن اراده از آن وضعیت خارج شویم، قدمی بزنیم، با دوستی صحبت کنیم ، به کارهایمان بپردازیم و
کم کم می بینیم که احساسمان برمی گردد و بهتر میشود.
۴-انتظارات غیرواقعی را به انتظارات واقعی تبدیل کنیم
<< وقتی انتظارات کسی به صفر می رسد، به معنای واقعی شکرگزار آنچه که دارد میشود>>
استفان هاوکینگ
احساسات با انتظارات مرتبط اند.
وقتی انتظاراتمان برآورده میشود سرشار از حس خوبیم و وقتی برآورده نمیشود حس منفی وجودمان را فرا می گیرد.
بنابراین بهترین راهکار این است که احساساتمان را هدف قرار ندهیم بلکه انتظاراتمان را مرور کنیم.
اگر می خواهید که احساسات تان را نسبت به چیزی تغییر دهید، بهتر است ابتدا انتظارات تان را هدف قراردهید. زیرا آنها پیش قدم ترند.
استفان گایز
.