مدیریت احساس
مدیریت زمان یا مدیریت احساس
دی 24, 1396

مدیریت زمان یا مدیریت احساس

امروز مطلب بسیار خوبی از استاد امیر مهرانی می خوندم راجع به نوشتن و اهمیت نوشتن و اینکه ده ساله که می نویسن و ….

و چقدر نزدیک بود به حرف های دل من

نوشتن …

من هم نوشتن و خیلی دوست دارم از سالیان قبل

اما چند وقتیه تصمیم گرفتم سبک نوشتنم و عوض کنم

دلنشین تر و خودمونی تر

میخوام درمورد دغدغه روزها و ماههای اخیرم بنویسم

 

خب همه این ها عالیه اما چالش من چیه؟

چالش مهم من

چلش مهم من اینه که نمی تونم نسبت به همسر و بچه هام بی خیال باشم

ترجیح میدم اکثرزمان ها رو خونه بمونم و کارهام و توخونه انجام بدم و دفتر نرم تاتو دید این سه نفر هم باشم

واین من و با مشکل مواجه کرده

رسیدگی به بچه ها

غذاهایی که سفارش میدن و باید درست کنم

نیاز به حضورم دارن و باید باشم

و بردن به مدرسه و آوردنشون از مدرسه

صبحانه

بعد نهار درست کن

چای بعداز استراحت

عصرونه بچه ها

شام

چای بعدشام

و میوه و….

مدیریت احساس

یه کار باارزش

رعایت این سیستم منظم و حفظ این جمع خانوادگی که ارزشش و خوب می دونم وقتگیره

حس خوبی میده به من وقتی چه ها غذای مورد علاقه شون و خوردن و لذت بردن و تشکر کردن و دوسه ساعتی هم باهات کاری ندارن

اما الا که می خوام برم به کارای خودم برسم تا نوبت سرویس بعدی نرسیده

می بینم خودمم خسته شدم و نیاز به استراحت دارم

و خیلی از اوقات مجبورم کارهارو به دلیل فوریتشون تموم کنم

و این میشه که تقریبا هیچ زمانی برای تلف کردن نداشته باشم

زمان برای من به سرعت میگذره و تقریبا هیچ زمانی برای از دست دادن ندارم

مدیریت احساس

غرق شدن خوبه

میگن این نشونه خوبیه که زمان به سرعت می گذره و گذر زمان و حس نمی کنی

نشون میده تو کارهایی که داری می کنی غرق شدی

غرق شدگی ، جذابیت یا همون سیلان

به قول مارتین سلیگمن تو کتاب شکوفایی

یکی از عوامل بهزیستی اینه که تو کاری که می کنی غرق بشی و گذر زمان و احساس نکنی

مدیریت احساس

مدیریت احساس

تو این بالا و پایین رفتن ها و کل کل هایی که با خودت داری 

اینکه یه کم دورت خلوت بشه و کسی ازت توقع مراقبت و مهربونی و توجه نداشته باشه 

تا یه کم کارات و جلو ببری 

یه وقتایی این سوال و از خودم می پرسم

که آیا دوست داشتی این سه نفر نبودن اصلا

یعنی اصلا ازدواج نمی کردی؟

بچه دار نمی شدی؟

تنها بودی و بدون مسئولیتی نسبت به کسی

اون وقت چه حسی داشتی؟

می دونم چون نیاز به عشق و احساس تعلق بالایی دارم بهم سخت می گذشت

 نمی تونستم و یا سخت می تونستم تنهایی رو تحمل کنم

و این باعث میشه بتونم بهتر مدیریت احساس بکنم

یعنی اگه دارم غذا درست می کنم و خسته هم شدم بگم این بخشی اززندگی منه 

زندگی که انتخاب کردم

و درستش کردم

و نمی تونم تغییرش بدم

کارام و با سرعت کمتری جلو می برم

هیچکی بخاطر اینکه چرا به جای 5 تا کارگاه و کلاس در ماه دوتا برگزار کردم مواخذه م نمیکنه جز ذهن  کمال گرای خودم

اما اگر به اون سه نفر بد بگذره یا بی توجهی ببینن و مراقبت عاطفی و جسمی و .. نشن  من می دونم که نمی تونم عواقبش و تحمل کنم

بنابراین سعی می کنم

با عشق غذادرست کنم

با لذت براشون چای و نبات و بیسکوییت آماده کنم

بغلشون کنم

و باهاشون حرف بزنم و وقت بزارم

البته تو مدیریت احساسم موفق نیستم

چون

نتونستم کمال گرایی رو کنار بزارم و خودم و سرزنش نکنم

اما دارم تمام سعیم و می کنم 

دوست دارم شما هم نظرتون و برام بنویسین

شما چطور احساساتتون و مدیریت می کنین؟

2 پاسخ

  1. ممنون از سایت و مطالب خوبتون
    این چیزایی که گفتید خیلی وقت ها دغدغه من هم هست
    چه نگاه خوب و قشنگی دارید به این مسئله
    واقعا لذت بردم
    خدا قوت بهتون میگم
    من فک میکنم فکر کردن به اولویت ها و ارزش ها در هر لحظه سختی که برای ما پیش میاد خیلی میتونه بهمون کمک کنه و راه رو بهمون نشون بده
    خلاقیت خیلی مهمه برای این که بتونیم بچه ها رو سرگرم کنیم و به کارهای خودمون بپردازیم
    مثلا کارهای گروهی بهشون بدید
    ازشون بخواهید با موضوعات مختلف کتاب بنویسن با همدیگه
    تو یه فرصت مثلا یک ساعته باید دوصفحه با همکاری هم بنویسن و …
    یه موردی که خیلی دوست دارم بهتون بگم اینه که شما با عملتون دارید به بچه هاتون یاد میدید که یک زن در خانه چه کارهایی میکنه و چقدر باید سخت کار کنه و کارای خودشم هست ولی با این حال اول اونها رو درمی یابید
    این هم خوبیهایی داره هم بدیهایی
    خوبیهاش رو خودتون کاملا واقفید ولی بدیهاش یکیش ایجاد توقعه
    این بچه ها این ذهنیت براشون پیش میاد که شما همیشه باید از خودگذشتگی کنید و اون ها همیشه اولویت شما باشن و در زندگی آیندشون هم انتظار دارن شریک زندگیشون این طوری رفتار کنه که میدونیم واقعا احتمالش کم خواهد بود چون اون دختر هم حتما نازپروردس و …
    به خاطر اینها فک میکنم واگذار کردن مسئولیت های مختلف خونه به بچه ها و پدرشون هم به نفع شماست و هم قطعا به نفع اونها
    من فک میکنم اونا نباید فک کنن که کارهای خونه وظیفه شماست که همیشه تمام و کمال انجام بشه
    البته که عشق شما به اونها سر جای خودشه و میتونید محبت و توجه با کیفیت بیشتر رو جایگزین سایر موضوعاتی کنید که شاید بقیه بهش بگن خودخواهی ولی در واقع زندگی شماست ، جزیی از شماست:)
    زندگی مستقل خودتون رو در کنار خانواده و عشق به اونها داشته باشید و بهشون اهمیت حضور وعشق زن رو در خونه یادآور بشوید.
    باز هم ممنونم از شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.